" عقوبت "

نوکر خوبی نیستم که راهم نمیدهی..!
دست رد مزن ..همه جانم بسته است به نگاهت ..به هیئت ..به اشک..به مکتب..به شور و شعور...
مرا مران مرا مران از درت...به پهلوی شکسته مادرت..
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین
راهم رفته است به سمت شهر قـُم..!
زیر سایه ی مهربانی حضرت معصومه.س.
ولطف بی انتهای مولانا صاحب الزمان..!عج
روز عید غدیر بود که خودم را سپردم به خودشان..! گفتم عیدی ام را خودتان بدهید..! وقتی دیدم شهر قم..نزدیک جمکران..! حالم دگرگون شد..!
میگفت امام زمان صدات رو میشنوه..کنارته..راحت حرف بزن و کمک بخواه..
شما حرفهایم راشنیدید.
.واین به صلاحم بود که در کنار شما باشم.
.تا آخرش همراهی کنید و یاری ام کنید ناشکری نکنم و لحظه ای یادم نرود عیدی تان را..!
تا آخرش همه جوره مراقبم باشید که جز شما پناهی ندارم و تنهای تنهام..!
+دانشجوی قم شدم..
از همان روزی که گوشه ای از روایتت را! با گوشه ای از تصویرهای خیالی ..! و "غیرواقعی" دیدم و شنیدم..!حالم دگرگون شد..!
زندگی بعضی آدمها همه اش پایان ِ باز است..!منتهی قضاوت اصلی اش بسته به ما آدمهای زمینی نیست..! هر کداممان جوری قصه را میبیندیم.!
قاضی اش خداست..!
وقتی یکجا حرف از دوست ِ آسمانی ام میشود..! چهره ام ، حالم، همه و همه خوب می شود..!
وقتی که نام ِ او می آید..!
من این ها را یک معجزه باید ببینم..!گاهی فراموش میکنم و آرام رد میشوم..!ولی باید خطاب زد به خودم که: این یک تلنگر بود از سمت ِ او..!
حالا اما این ماجرای عشقُ الله حاج احمد .! واین قصه های ناتمامش..! عجیب، عجیب آرامم کرده..!
اما هنوز هم کلی راه ِ نرفته است برای رفتن..! راهی که خودم باید پیدایش کنم..! با سوسوی چراغ هایی که همیشه راهنما هستند نه راهزن..!
---------------------
پینوشت: روزه ها؛ عبادت ها، یتان، قبول..!عید فطر پیش آ پیش مبارک..!:)
بازهم به رسم بانوی عشق التماس دعا..! _ممنون از مهربان هایی که سراغم امدند..قصورم را ببخشید_
بسم اللـه..!
قول داده ام گذشته ای را که به حال و آینده ام ضربه میزند..
مرور نکنم..!ولی برحسب اتفاق در روزهای اخیر...
بی پروا سراغشان رفته ام..
غافل از اینکه دیگر سودی ندارند..
امان از قدم های سست !
+ممنون میشوم اگر درد ها را روز به روز تکرار نشوند..!
------------
پ.ن:دیدن عکس های قدیمی از رفیقانی که خیلی ازشون بی خبرم.
.!برام دردناکه:(دلم برای همتون تنگ شده..!به زودی میبینمتون:(
,شاید موقت،
بسم الله..!
خسته شده ام..!
از این صداهای خفه در دلم..!
از این ندانم کاری ها..!
از این ناخدای بی ایمانی که کشتی را روی آبها رها کرده است و مشغول دیدبانی نادرست است..!
از این حال خوش لحظه ای و ناخوشی های گاه و بی گاه..!
علامت سوالهای ذهنم که همیشه بی جواب ماندند..!
پنهان بودن و دروغهای دردناک..!
پس تفسیر درست آیه ی همان سوره چه شد؟
و من چکار کردم..
خواستم رها شوم..
ولی اسیر و اسیر تر از گذشته برگشتم..!
+من صلاة لا ترفع..!:(
+ شعبان با تاخیر مبارک..
+به طور شدیدی محتاج دعا هستم...!دعای نجات..
میخواهم بنویسمـ.!
سیاه چال بی برنامگی..راهی برای نفس کشیدن نمی گذارد..!
راستی خود خودت..باعث تغییر دنیای بی حوصله ات هستی..تنها خودت..!
وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ
أَنَّ لَهُمْ
جَنَّاتٍ تَجْرِی
مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا
مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا
قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا
مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا
وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
﴿۲۵﴾
و
کسانى را که ایمان آوردهاند
و کارهاى شایسته انجام دادهاند
مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود
که از زیر [درختان] آنها جویها روان است
هر گاه میوهاى از آن روزى ایشان شود مىگویند
این همان است
که پیش از این [نیز] روزى ما بوده
و مانند آن [نعمتها]
به ایشان داده شود
و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند (۲۵)
سوره بقره
یا مدبر..!
صداهای دلنشین آقا سید مرتضی آوینی در گوشم طنین انداز می شود..!
اینبارهم کفش هایم را با خودم همراه میاورم..در پلاستیک..!
نه بخاطر عدم اعتماد..!
بلکه بخاطر حواس پرتی خودم...! اصلا در آن زمان عقل دستور نمی دهد..!
اینبار هم تنهای تنها...!
عجیب نوازش خاک های فتح المبین را دوست دارم..
نمی دانم چرا این خاک از همه جا برایم آشنا تر است..!
اینبار میروم بالای بالا..کنارِ سنگر..!
بغضم می شکند..و شروع میکنم صحبت با شهدا..!
به هق هق می افتم..!می گویم و میدانم می شنوند..!
حتی اگر در خیالم روی خاکهای فتح المبین و کنار سنگر باشم..
ولی در واقعیت روی فرش اتاق نشسته باشم..!
چشمهایم را که باز می کنم دیوار اتاق نیست..!آسمان آبی و خاکِ عشق است..!
اینبار چشم باز حرف میزنم..! مهمان پر توقع هستم..از قصه ی این درد گفتم..! از قصه ی این دغدغه دین..!
التمــــــــــــــــــاسشان کردم..!التمــاس...! منتظر نشانه هستم..!
ماندم بین چند راهی ها..! بین حبس عشق آسمانی ام از ترس مردم..
حالا هم منتظر نشسته ام..اگر اشتباه آمده ام...اگر درست است ولی درد دارد و بلا..! شما را قسم به رمز فتح تان..!نشانم دهید..!
با چشمانی خونبار راه می افتم و می روم..!
میرسم به مزار شهدای گمنام..! بسمـ ربـ العـشق..!
--------------------
+پ.ن:
این روایتِ راهیان خیالی است..!این منزل هم فتح المبین بود..!یک بار دیگر هم مهمان شهدای گمنام هستیم..!
+خدایا لحظه ای مگذار غفلت و دنیا پرستی و مردم زیبایی...اجازه ی طغیان نفس دهند..
+این که سادات دعا کند نگاه آقا به نوشته هایتان..!یعنی فقط برای او بنویس..خوب میشود برای آقا..!
+کــه جرعت کرده بر اشکت بخندد..[:(]...!
+شهادت مظلومانه امام هادی .ع.تسلیت.
+راستی شیعه ی امیرالمونین و محب اهل بیت..!بگو چقدر امام هادی را می شناسی؟؟:(
------------------------
التماس دعا_به رسم بآنوی عشق
"به نــام خــدا "
.
.
یکبار هم با نَفس لعنتی ات راه نیا..!
بگذار تنها بماند..
مقاومت کن ..بعد فریاد الله اکبر پیروزی را سر بده..!
این ماه زیبا..
پیش قدم شده است..!
نادیده نگیر اتفاقاتش را..!
---------------------------------------
وَقت عمل کردن یعنی درست همین حالای حـــالـــا..!
تعریف دُرُست از زندگی..ازخودت..ازدنیایت..آینده ات..!
---------------------------------------------
+ماه رجب مبارکـــ :ـ)
رفاقتتان پایدار پایدار با خدای همیشه همراهـ...!