ناتوان از بیان احساساتم به او..!
بسم الله اعظم..!
.
.گاهی برای نوشتن و آغاز مقدمه..
هیچ کلمه ای ..هیچ جمله ای در ذهنم نمی آید..!
حال فرض کن بخواهم تشکر نامه ای هم بنویسم برای آسمانی ها..!
آسمانی ها نـــــه..!خــــــــــاکی ها..!
.
.
.
.
.از همان روزی که دغدغه "دینم" سراغم آمد!زندگی برام سخت تر شد..!
سوالات عجیب تر..!
گاهی بی پاسخ و ناتمام..!
چقدر دلم میخواهد از سرنوشت تغییر در زندگی ام را بگویم..!
تغییر و تحول! که مسیرم را عوض کرد..!
به سمت قبله ی عشق..!
برای طوافِ خودش..!
راستی چرا همیشه باید برگردم به سال91 و آذرماهشـ..!
کاش همه ی ماه های زندگی ام...همه ی سالهایش..!
مثل همان آذر باشد..!مثل نو شدن..!
.
.
.به عقیده ی من..تکراری بودن خیلی مسائل برای آدم شدنم واجب است..!
مثل تکرار نوحه ای که جاودانه شد در ذهنم..!
مثل تکرار خاطرات با شهدا بودن..!
مثل تکرار عاشق شدنم..!
مثل تکرار اعتکافِ عشق..!
مثل تکرار اشک های بی اراده..!
مثل تکرار با خدا بودن..!
...............................
گاهی از ناتوانی خودم در بیان و توصیف احساساتم عصبی می شوم..!
بعد به خودم میگویم..او که باید بداند و بفهمد و ببیند..می داند و می فهمد و می بیند..!
خودم را سپرده ام به نگاه های خودت..که هیچ گاه..هیچ گاه رهایم نکردند..!
خودم را سپردم به تو..!
و فرار کردم به سوی خودت..!
الی الله..!
--------------------
پ.ن:
برای خواندن و نوشتن مسئولیم..!
چه بسا از شهادت دکمه های کیبورد گناه ببارد و ثواب..!
و چشمی که خرج خواندن نوشته های بی هدف و بیخود شود..!
گاهی مسئولیت شیعه بودنمان در عصر انتظار خیلی ارام و نرم فراموش می شود..!
همه تفریح و لذت های دنیا را دوست دارند..ولی شیعه مولایمان علی.ع. جور دیگرش را..!
---------------------
برایِ مان دُعا کنید..!به رسم بآنوی عـِشق..!
--------------
- ۹۵/۰۱/۱۵