نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است

سلام راوی مجنون...
نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است

درون من برهوتی است از حقیقت دور




کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

همه برای تو...خودِخودت..!(پست ثابت)

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ





وَ سَخَّرَ لَکُم ما فِی السّمواتِ وَ ما فِی الاَرضِ جمیعاً مِنهُ
همه برای تو؛
تو برای که؟!
تو برای چه؟!

-----------------



همان سوالهایی که همیشه ذهنم را درگیر خودش کرده است..!

برای چه!برای که؟نمیدانم..!

گاهی آنقدر سوال های جورواجور در ذهنم میگذرد

که هرکدام گم می شود!و بی جواب می ماند..!تاآخر شب ها امانم را بگیرد..!

دوباره به سرم زد که برایشان کاری کنم..!

  • گمنام گمنامی

بگذر

شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ ب.ظ
دنبال ارزش افزوده باش
یعنی این که بتونی تمام دوست داشتنی هایی که برات زیاد هم خوب نیست
وبرای گذاشتن ازشون مقاومت میکنی
بگذری
بگذری
بگذری
.
.
.
.
+ هیچ وقت فکر نمیکردم خاطرات هم روزی سم میشوند..بلای جان...
  • گمنام گمنامی

قُطام ...

چهارشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۳۷ ب.ظ



+قصه ی زندگی ابن ملجم ! از آنجایی تغییر کرد که شهوت بر او غالب شد

او که امام خود را دیده بود

او که به اخلاق و معرفت و دینداری معروف بود

و قطامی که دلفریبی اش از دلفریبی زنان امروزی حداقل در پوشش و ظاهر برای نگاه اول کمتر بود

اصلا ابزار گناه کمتر بود....

امامش را دیده بود و در رکابش بود

و سرنوشتش چنین شد

وای به حال ما

اگر حواسمان جمع نباشد

آن هم در دنیای امروزی که راه گناه آسان تر شده...

+ وقتی کتاب را تمام کردم ضجه میزدم

+ دستانم تا چند دقیقه میلرزید..بی اختیار...

+از کتاب خلاصه ای در استوری ها گذاشتم (حس کردم رسالتی بر دوشمه )

و تمام...

+مراقب باشیم

  • گمنام گمنامی

کلاس جبرانی بندگی

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۰۷ ب.ظ

اما بعد :
از سوی خدا برای تو نامه ای آمده که در آن دستور داده تماما عبد او باشی!
راه فراوان هم برای بندگی گذاشته است...و تو خود آگاهی که این راه آغشته به هزاران دام بلاست
بعضی از بلایا را می توانی ببینی ، می توانی با چند قدم ِ با احتیاط رد شوی
اما دگر بلایایی که از چشم پنهان است
احتمالا هم شاید ندانی که درگیرشان شده ای
غرقشان شده ای
و حالا وقت نجات است
یادت هست قول داده بودی آغاز تمرین بندگی ات از این ماه باشد!
یادت هست اولین بلایی که سرت آمد چه بود!؟
کدام بلا را فهمیدی!؟
کدام را فهمیدی و خودت را به بیراهه نزدی که این چیزی نیست ودر مسیر عبودیت سخت گیری نباید!
حالا چه شده از آن آدمی که به آمده بود شاگرد ِ کلاس بندگی باشد
چندین جلسه غیبت او را عقب انداخت از تمامی دروسی که باید می آموخت
روزها عقب گرد ندارند
اما چ بلند اقبالی دارد که استادش حتی با فراوان غیبت های شاگرد سر به هوا
او را حذف نمیکند
و دائما جبرانی میگذارد!
این شب ها هم زمان جبران است...
به سوی کلاس بندگی پر کشیدن زمان خاصی ندارد
اما طلایی ترین وقت برای آغاز شب های قدر است...

و من الله توفیق
+رضوان الله افضل
  • گمنام گمنامی

رُند

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۱۰ ق.ظ



| حالا دقیقا دو ماه شد که هربار با ساعات شبیه و اعداد شبیه سروکار دارم و جالبه!
آیا کسی هست در خاطرش باشم ! آن هم انقدر زیاد
دیوانگی هم عالمی دارد:) |

+تصویر: ساعت ارسال پست قبل.
  • گمنام گمنامی

عبد ِ گمنام

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۳ ق.ظ

یادت نیست اینجا قرار بر نوشتن ات برای چه بود!

چرا اینجا را انتخاب کردی

و هدفت چی بود!

درمنتهی الیه گمنامی

نخواندن

دیده نشدن

و فنا الله

به قداست و دور بودن این صفحه لطمه نزن

اصلا تمام زیبایی و آرامشش در پنهان تر بودنش است...

+ الحمدلله علی کل حال

+ شما بخوانید.اصل حال را






تصویر:گلزارشهدا_ سالگرد شهادت یک عبدگمنام
  • گمنام گمنامی

سکوت

شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۵ ق.ظ



بعضی عکس ها خودشان مملو از کلمات هستند!

نویسنده به احترام صدای عکس خاموش باش:)

  • گمنام گمنامی

ـدلـم

جمعه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۳۶ ب.ظ


دِلم هوات رو کردهـ


  • گمنام گمنامی

اشک پنهان پشت "گل"

جمعه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۱۸ ق.ظ
دست خودش نبود  آخر همه ی صحبت هایمان گریه اش میگرفت...
و من
من که تازه قدرت کنترل حرفهای از دل برآمده را پیدا کرده بودم
ناگاه
با دیدن اشکهای لرزان در کاسه خون چشمهایش
لکنت زبان میگرفتم
خوبی دنیای مجازی و چت های دور این است چشمهایش را نمیبنی
ولی
میدانی که حالش آنطرف خوش نیست
و انگشتانت دیگر خوب نمیتوانند تایپ کنند
من به بی رحمی دنیای مجازی نمیتوانم باشم!

و خلاصه ی همه ی اشکهایش را
در یک گل کنار  " یاعلی " تمام میکند...



+ سحرگاه رمضان_صبحت یکساعته با او_زهرا نام
  • گمنام گمنامی

زودگذر

جمعه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۰۲ ق.ظ

دُرست دو سال و اندی میشود!

چه دور از تصور...

  • گمنام گمنامی

سرآغاز دیگر

جمعه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۸ ق.ظ

بسم الله و لله


نوشتن اینجا دوباره آغاز شد و این آغاز رو به :

انگشتان

ذهنم

دلم...

و تمام کلماتی که قورت داده شده اند تا روز مبادا

تبریک میگم...

از اونجایی که وبلاگ دیگری هم دارم و این چند دستگی ممکنه منجر به دو شخصیتی شدن ِ من بشه احتمالا اونجا رو به اینجا منتقل میکنم !


+حس ِ دین به این صفحه عجیب است..حتی موقع نوشتن هم بوی خاک شلمچه می آید!

  • گمنام گمنامی